سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----982583---
بازدید امروز: ----294-----
بازدید دیروز: ----23-----
جستجو:
عرف و شأن اجتماعی انسان - حرف های جوانی
  • لوگوی وبلاگ
    عرف و شأن اجتماعی انسان - حرف های جوانی

    پیوندهای روزانه
  • لینک دوستان من
    عاشق آسمونی
    وبلاگ گروهی فصل انتظار
    (( همیشه با تو ))
    ورود پسرا ممنوع
    آموزه
    دنیای جوانی
    مرکز دانلود رایگان آهنگ فیلم و کلیپ جالب دوربین مخفی
    همسفر مهتاب
    ای نام توبهترین سر آغاز
    دست نوشته های بی معرفت
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    آقاشیر
    روانشناسی آیناز
    کـــــلام نـــو
    .:: اســــوه هــــا ::.
    کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
    تکنولوژی کامپیوتر
    xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
    بوی سیب BOUYE SIB
    سیاست
    پاک دیده
    آدمک ها
    آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
    مدیر پارسی بلاگ
    پرسش مهر 8
    یا مهدی ادرکنی
    پیمان دانلود
    السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    خط بارون
    شور شیرین
    کلام دل
    مفرد مؤنث غائب
    قافله شهدا
    پیامبر اعظم
    دوستداران و منتقدان دکتراحمدی نژاد
    عطاری عطار
    نان ، عشق ، موتور هزار
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا omidezahra
    شاهد
    یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد
    مهدیار دات بسیجی
    گل نرگس
    ولایت علیه السلام
    .:: مهدیاد ::.
    خانه اطلاعات
    علوم قرآنی
    ألا إنَّّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبُون
    پوست کلف
    مشاوره و مقالات روانشناسی
    کجایید ای شهیدان خدایی

    تارنما
    نسیمی از بهشت ...
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    آریایی بیدارشو
    دسته کلید
    افشای سایت www.roozna.com/
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    خلوت تنهایی
    عشقی
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    ایران اسلام
    زیر آسمان خدا
    جوان ایرانی
    بهار سبز
    ..:: نـو ر و ز::..
    تالوگ
    دنیا به روایت یوسف
    ترنم باران
    کانون گفتمان قرآن
    یک امل مدرنیسم نشده
    یوسف گم گشته
    یاد ایام
    رادیوی نسل برتر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    شمیم وصل
    دانستنیهای علمی ، تاریخ، ترفند ، دانلود
    اقالیم قبله
    رایحه عشق
    بچه دانشجو !
    حوزه نت
    منصوره معتمدی
    جامعه اسلامی دانشجویان
    مقاومت
    پایگاه آیت الله حائری شیرازی
    علمیران
    علمی
    شبکه المنار
    زن مسلمان
    دل نوشته ها

    ملیکا
    معصومین
    ادبیات
    در پیشگاه قرآن
    وفا لینک
    خاکریز
    دانش نامه ی آزاد
    پیامبر اعظم(ص)
    حوزه نت
    همه چی از موبایل
    جدیدترین اخبار روز دنیا
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • وضعیت من در یاهو
  • عرف و شأن اجتماعی انسان
    نویسنده: جوانان ایران زمین پنج شنبه 88/2/10 ساعت 11:9 عصر

    سلسله مباحث اخلاقی آیت‌الله مصباح یزدی:?عرف و شأن اجتماعی انسان چیست؟

    گروه فرهنگی: آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 02/02/88 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

    لباس اقتصاد


    در بیان ویژگی‌های شیعیان از زبان امیر مؤمنان به این جمله رسیدیم: « مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ »؛ سخن گفتنشان صواب و مطابق با واقع است و خطا در آن نیست و نیز، پوشاکشان میانه‌روی است. در این‌جا، شارحین از نظر ادبی گفته‌اند: مبتدا یک مضاف مقدر دارد، یعنی «صفة مَلْبَسِهُمُ الِاقْتِصَادُ ». چون ملبس یعنی پوشاک و اقتصاد و میانه‌روی عنوانی است که از رفتار انسان انتزاع می‌شود. به هر حال، به اعتقاد همه شارحین نهج‌البلاغه، منظور از این‌که پوشاک متقین، شیعیان یا مؤمنین اقتصاد است، یعنی آنان در لباسشان میانه‌روی دارند؛ نه خیلی لباس فاخر و گران‌قیمت می‌پوشند و نه لباس‌های پاره و کثیف و پست. کلمه اقتصاد در لغت عربی معانی متعددی دارد؛ ولی همة اهل‌ لغت اتفاق دارند که در این‌جا، مصداق کلمه اقتصاد؛ یعنی اعتدال و میانه‌روی. منظور از اقتصاد در قرآن کریم و در عبارت « وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ »1، یعنی کسانی که در حالت اعتدال هستند و افراط و تفریط ندارند. همان‌طور که بیان شد، میانه‌روی در لباس، یعنی این‌که از لحاظ ارزش، لباس معتدلی بپوشد.

    نکته‌ای این‌جا است که این حالت اعتدال در لباس و چیزهای دیگر از شؤون زندگی، نسبت به افراد و گروه‌های مختلف در شرایط مختلف زمانی و مکانی تفاوت می‌کند. این‌گونه نیست که همیشه نوع، جنس یا قیمت لباس ملاک اقتصاد و اعتدال باشد. این‌که فقها در مواردی می‌فرمایند بر حسب شؤون، واقعیتی است که در همه‌جا باید رعایت شود.

    عرف در گذر زمان

    یک مثال ساده: در زمان پیامبر اعظم(ص) خانه‌ها از خشت و گل ساخته می‌شد و معمولاً سقف آن را هم از چوب‌های خرما می‌پوشاندند. مسجد النبی هم به این ترتیب ساخته شد. در بعضی از روایات هست که گچ‌کاری کردن خانه‌ها در آن زمان جزو تجمل و نوعی خروج از حالت اقتصاد و میانه‌روی محسوب می‌شد. به بیان امروزی، خانه‌هایی که گچ‌کاری می‌شد، طاغوتی به حساب می‌آمد، چون خانه‌های عموم مردم از خشت و گل بود و گچ‌کاری نداشت.

    سال‌ها پیش در قم، دیوار خانه‌ها از خشت بود یا لایه‌ای از آجر داشت. اما امروز در همین قم، خانه‌ای که دیوار آجری نداشته باشد، نیست. هم‌چنین، در این شهر استفاده از پنکه در تابستان عمومیت نداشت. یکی از علما و بزرگان نقل می‌کردند: ما تازه ازدواج کرده بودیم که پنکه‌ای کوچک به عنوان هدیه برای ما آورده بودند. یکی از اساتید به منزل ما تشریف آوردند و ما برای ایشان پنکه را روشن کردیم. ایشان به صورت اعتراض‌آمیزی گفتند: با بادبزن دستی هم می‌شود خنک شد! در واقع، منظور ایشان این بود که چرا از پنکه استفاده می‌کنید؟ در آن زمان استفاده از پنکه یک کار تجملی به حساب می‌آمد. اما امروزه ملاحظه می‌کنید که در فقیرترین خانه‌ها، یخچال وجود دارد و کمتر خانه‌ای است که کولر نداشته باشد. بر این اساس، می‌توان گفت: حالت اعتدال یک امر نسبی است. در گذشته اعتدال یک معنا داشت و اکنون معنای دیگری دارد. حتی برای پرداحت زکات نیز زمان مؤثر است. در گذشته، فقیر کسی بود که توانایی تهیه یک تکه نان را نداشت و نمی‌توانست یک خانه گلی هم اجاره کند. اما امروز اگر کسی نتواند برای خانه‌اش یخچال بخرد، فقیر است و باید به او زکات بدهند؛ چراکه امروزه یخچال از لوازم عادی زندگی است. آنچه یک زمان نشانه تجمل بود، اکنون از لوازم عادی زندگی است.

    عرف و شأن اجتماعی انسان

    بنابراین، اعتدال در رفتار، در پوشیدن لباس، در انتخاب وسایل خانه و ساختمان، به حسب شرایط زمان و مکان متفاوت است. باید عرف زمان را در نظر گرفت، یعنی آنچه بیشتر مردم برایشان میسر است، آن حالت اعتدال است. بر این اساس، پایین‌تر از آن کاستی و بیشتر از آن هم زیاده‌روی است. در این میان، طلبه‌ها غیر از تجار درجه یک شهر یا کشور هستند. هر یک برای خود عرفی دارند که با هم متفاوت است. توجه داشته باشید: مپنداریم برخی از روایات یا بعضی تعابیر که در کتاب‌های فقهی و رساله‌ها آمده است، همواره ثابت است و قابل تغییر نیست. آنچه قابل تغییر نیست؛ اصل حکم شرع است، اما مصادیق عرفی در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون تفاوت می‌کند. بنابراین، وقتی می‌فرماید: « مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ »؛ باید در نظر داشته باشیم که انسان در جامعه به حسب عرف خاصی در جرگة گروهی به حساب می‌آید که زندگی آن گروه دارای حد متوسطی است. به عبارتی، حد متوسط آن گروه‌، اعتدال است. حال، وقتی که می‌گویند در انفاق، در هزینه کردن یا در لباس پوشیدن و تهیه اسباب منزل، اقتصاد و میانه‌روی را رعایت کنید، یعنی آن چیزی که عرف و مقتضای گروه اجتماعی شما است رعایت شود. پس، به حسب آن عرف باید افراط و تفریط نباشد. درست است که در این فراز، سخن از میانه‌روی در لباس است و فرموده‌ است: در پوشاک آنان رعایت اقتصاد و اعتدال می‌شود و افراط و تفریط نمی‌کنند؛ ولی بی‌تردید، این واژه «ملبس» فقط به پوشاک اختصاص ندارد؛ بلکه در خوراک نیز این‌گونه است. خوراک ممکن است هم بسیار گران‌قیمت باشد و هم می‌تواند ساده و در سطح توان مالی افراد باشد. برای مثال، در بعضی از رستوران‌های شهرهای بزرگ، هزینه یک وعده غذا، مبلغی معادل 80 هزار تومان است؛ حال آن‌که ممکن است این مبلغ برای یک فرد عادی پول غذای یک ماهش باشد. در این صورت اگر طلبه‌ای بخواهد از آنان سرمشق بگیرد، اقتصاد را رعایت نکرده است. البته توجه داشته باشیم، معنای این دقت این نیست که ما سرشماری کنیم و ببینیم در شهر حداقل‌ها و حداکثرها چه اندازه است و آن‌وقت، حد وسط آن‌ها می‌شود اقتصاد. همین‌طور که بیان شد، اعتدال و اقتصاد نسبت به افراد گروه‌ها، شرایط اجتماعی و زمان و مکان تفاوت می‌کند. در اینجا است که فقها می‌فرمایند بر حسب شؤون طرف.

    میانه‌روی در انفاق

    اکنون مسأله این‌جا است: ملاک این‌که آدم میانه‌روی کند، چیست؟ قرآن کریم درباره اعتدال در دو مورد سخن گفته‌است، یکی خطاب به پیغمبر(ص) است و دیگری در مقام اوصاف عباد الرحمن، آمده است.

    در سوره اسراء خطاب به پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: «وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»2. این‌جا در مقام انفاق به دیگران است. تعبیر « وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ »؛ تعبیری ادبی و زیبا است، یعنی دستت را به گردنت نبند! این تعبیر، نهایت گرفتگی و امساک را می‌رساند، یعنی انسان نه تنها مشتش را باز نمی‌کند؛ بلکه آن را به گردنش می‌بندند. خداوند متعال به پیامبر خویش می‌فرماید: رفتارت در صرف کردن مال این‌گونه نباشد که دست بسته باشی، چراکه برای انفاق، آدمی ابتدا باید دستها را از بند غل و زنجیر باز کند.

    اما در ادامه می‌فرماید: « وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ »؛ گشاده‌دستی بسیار هم نکن؛ چراکه اگر این‌گونه باشی، یعنی هر چه داری انفاق کنی، پشیمان خواهی شد. یعنی اگر در ابتدا هر آنچه را که داشتی به دیگران انفاق کنی، ممکن است کسی دوباره به کمک تو محتاج شود و تو دیگر هیچ نداشته باشی. گفتنی است که شأن نزول این آیه شریفه، چنین حادثه‌ای بوده است.

    پیداست که این آیه شریفه، افراط و تفریط را نفی می‌کند. حالت تفریط نداشته باش، یعنی برای انفاق و خرج کردن دست بسته مباش و گشاده‌دستی بسیار هم نکن. در اوصاف عبادالرحمن نیز در سوره فرقان می‌فرماید: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا »3؛ بندگان شایسته خدا کسانی هستند که وقتی خرج یا انفاق می‌کنند، زیاده‌روی نمی‌کنند. گفتنی است در این آیه شریفه، تعبیر اسراف آمده است. عبارت: وَلَمْ یَقْتُرُوا بیان‌گر اعتدالی میان حالت تنگ‌دستی و گشاده‌دستی است. بنابراین آشکار است که قرآن روی مسأله اعتدال و میانه‌روی اهتمام خاصی دارد؛ به خصوص در مقام خرج کردن، چه برای خود و چه در امر انفاق کردن به دیگران.

    اسلام و اعتدال

    در بعضی از روایات حالت اعتدال مدح، و افراط و تفریط مذمت شده است. گاهی افراط و تفریط در عقاید است، گاهی در اخلاق و رفتار و حتی گاهی در عبادت است. در اصول کافی‌ بابی است درباره عبادات، به نام «باب الاقتصاد فی العبادة»، ائمه اطهار(ع) به شاگردانشان سفارش می‌کنند که حتی در عبادت هم میانه‌روی کنید. عبادتی را به خودتان تحمیل و در انجام آن زیاده‌روی نکنید تا از کارهای دیگر باز بمانید.

    نکته این‌جاست در فرهنگ اسلامی، مسأله اعتدال، به عنوان اصل و یک معیار برای شناختن خوب و بد است: « لَا یُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً »4؛ جاهل یا اهل افراط است یا اهل تفریط و مؤمن آگاه همیشه رعایت اعتدال می‌کند.

    در میان دو نامطلوب!

    اکنون کلام در این است این اصل کلی، آیا در همه‌جا صادق است؟ و معنای آن چیست؟ بسیاری از کتاب‌های اخلاقی در مقام تمییز اخلاق فاضله از اخلاق رذیله، گفته‌اند: همیشه میان دو خلق نامطلوب، یک خلق مطلوب داریم. برای مثال، «عفت» یک خلق ممدوح است میان «شرف» و «خمودی». اگر کسی دنبال شهوات و امیالش باشد، دچار افراط است و اگر به هیچ‌روی به خواسته‌های غریزی خود توجهی نکند، ازدواج نکند، در زندگی خانوادگی حق همسرش را اداء نکند، در خوراکش همانند مرتاضین عمل کند، تفریط و مذموم است. میانة این دو رفتار «عفت» نام دارد. حال، این «عفت» یا در خوراک است یا در ارضای سایر غرایز. مثال دیگر «شجاعت» است که حد وسطی میان «تهور» و «جبن» است. اگر انسان بسیار بی‌باک باشد و در هر معرکه‌ای ماجراجویی کند، حالت «تهور» است. اگر هم آن‌قدر ترسو باشد که جرأت اقدام به هیچ‌کاری نداشته باشد، حالت «جبن» است و نامطلوب. حال آن‌که «شجاعت»، یعنی این‌که انسان نه آن‌قدر متهور و بی باک باشد و نه آن‌قدر جبان و ترسو.

    بسیاری از کتاب‌های اخلاقی بر همین اساس مشی شده است. به ‌نظر می‌رسد اصل آن را از نظام اخلاقی یونان گرفته باشند. در میان فیلسوفان، کسی که به این مسأله اهمیت می‌داد، ارسطو بود. وی حد وسط بین صفات را ملاک خوبی، و افراط و تفریط را مذموم می‌دانست.

    یک مناقشه

    پرسش این است: آیا این اعتدالی که ما در آیات و روایات داریم، مؤید همان اصلی است که ارسطویی‌ها گفته‌اند و بسیاری از علمای اخلاق ما آن ‌را اتخاذ کرده‌اند یا این دو اصل با هم تفاوت دارد؟ این معنا که ملاک خوبی حد وسط بودن است، توسط بسیاری از فیلسوفان دیگر مورد مناقشه قرار گرفته است. برای مثال، اگر در امر علم‌آموزی بگوییم حد وسط آن خوب است؛ ابتدا باید ببینیم انسان چقدر می‌تواند علم بیاموزد. سپس، حد وسط آن را بگیریم و بگوییم اگر از این کمتر و بیشتر علم بیاموزی بد است. این امر هیچ دلیلی ندارد. هرچه بیش‌تر علم بیاموزی بهتر است. هم‌چنین، دربارة عبادت خدا، این‌طور نیست که بگوییم یک انسان چقدر می‌تواند عبادت کند، آن وقت حد وسطش را در نظر بگیریم. امیرالمؤمنین در شبانه‌روز هزار رکعت (و طبق بعضی از روایات، 500 رکعت) نماز می‌خواند. حال، بگوییم 500 رکعت نماز خواندن در شبانه‌روز حد افراط است و تفریط آن هم این است که آدم تارک الصلوة باشد. پس، حد وسطش خواندن 250 رکعت نماز در شبانه‌روز است؟! آیا معنای وسط این است؟ یا دربارة ثروت، به‌راستی آدمی چقدر می‌تواند ثروت داشته باشد. در این دنیا، آدم‌هایی هستند که ثروتشان با آنچه در ذهنمان می‌گنجد، قابل مقایسه نیست. آیا حد وسط ثروت‌اندوزی این است که نه میلیاردها ثروت داشته باشد که پولش را پارو کند و نه هشتش گرو نهش باشد؟ آیا اعتدال در ثروت‌اندوزی این است که دست‌کم دو میلیاردی در حساب بانکی‌اش موجود باشد؟ منظور از حد وسط چیست؟ بسیاری به این نظریه حد وسط اشکال کرده‌اند و گفته‌اند: این نظریه کلیت ندارد. یا در امر سلامتی و قدرت بدن نیز این امر مصداق دارد. برای مثال، در دنیا هم پهلوانان و قهرمانان برجسته‌ای وجود دارند و هم افراد ضعیف و ناتوانی. آیا حد وسط این می‌شود که هر آدم باید 120 کیلو وزن داشته باشد؟ پیداست که این‌ها ملاک نیست. پس، آن‌ حد وسط که در قرآن و حدیث داریم، ملاکش چیست؟ و چرا حد وسط را ملاک قرار داده است؟

    ابعاد چندگانه انسان

    معنای صحیح و ملاک معقولی که می‌شود مطرح کرد این است که آدمیزاد موجودی ذو ابعاد است. اگر فقط یک بعد داشتیم، برای مثال، اگر فقط بعد روحانیت و معنویت داشتیم، آن‌گاه فرشته می‌شدیم و دیگر آدمیزاد نبودیم. و اگر تنها بعد ما در جهات مادی و حیوانی بود، حیوان می‌ماندیم. امتیاز آدمیزاد بر سایر موجودات این است که ابعاد مختلفی دارد. از نظر تشریع و تکالیف شرعی هم ما انواعی از وظایف را در زندگی داریم. این‌گونه نیست که وظیفه آدم فقط در یک خط باشد. با این‌که ما نماز را بهترین عبادت می‌دانیم و حتی در اذان و اقامه هم می‌گوییم «حی علی خیر العمل»؛ اما آیا می‌شود آدمی درس نخواند، جهاد نکند، حج نرود و سایر عبادات را انجام ندهد و فقط صبح تا شب نماز بخواند؟ مسلم است که این امر درست نیست، برای این‌که آدمیزاد یک‌بعدی نیست که فقط با نماز وجودش کامل شود. ابعاد دیگری هم دارد. لذا در کنار امر به نماز امر به انفاق هم داریم: « لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ »5؛ نماز خواندن در شبانه‌روز، جای انفاق را پر نمی‌کند. بعد دیگر انسان این است که باید چیزی را انفاق کند. امر به معروف، نهی از منکر، نماز، روزه و انفاق، جای همدیگر را نمی‌گیرند. دربارة امر به معروف، در بعضی روایات داریم که از اهم واجبات است. اما آیا می‌شود که انسان به‌جای نماز فقط امر به معروف کند؟ صبح تا شب فقط توی کوچه و بازار، هر جا منکری می‌بیند، نهی کند و چون وقت نماز شد، بگوید کار واجب‌تر دارم و باید امر به معروف کنم؟ آدمیزاد یک موجود چند بعدی است و تعداد ابعادش هم قابل شمارش نیست.

    حد وسط معقول

    ما باید به عنوان یک تکلیف واجب درس بخوانیم (که شاید برای بسیاری از ما واجب متعین باشد). اما این به معنای آن نیست که نماز نخوانیم و به‌جای آن فقط درس بخوانیم. پس، باید برای هر یک از این ابعاد، حدی در نظر گرفت. وقتی را که ما صرف نماز می‌کنیم، باید محدود باشد. تمام روز را نمی‌شود صرف نماز کرد، چون آدمی از تکالیف دیگرش باز می‌ماند. تمام سال را نمی‌شود روزه گرفت. باید برای تکالیفی که انسان دارد، به حسب شؤون و ساحت‌های مختلف زندگی و ابعاد وجودی انسان، تقسیماتی را انجام داد. معنای تقسیم این نیست که همه را به حد مساوی تقسیم کنیم. یعنی، هر مقدار ساعتی که برای نماز می‌گذاریم، همان مقدار را برای درس خواندن اختصاص دهیم و همان میزان را برای معاشرت با همسر و تربیت فرزند. این‌گونه صحیح نیست. اشخاص، شغل‌ها، مسؤولیت‌ها و موقعیت‌های اجتماعی افراد با هم تفاوت می‌کنند. تقسیم‌بندی برای یک کارگر کارخانه، کشاورز، دانشجو یا یک طلبه تفاوت می‌کند. هر کدام از این‌ها سهمی در تکامل انسان دارد که اگر از حدش تجاوز کند به ابعاد دیگر ضرر می‌زند. حد وسط این است: آن حدی که مزاحم تکالیف دیگر، به خصوص تکالیف اهم نمی‌شود، رعایت شود. معنای معقولی که می‌توان برای وسطیت به عنوان امری بین افراط و تفریط مذموم در نظر گرفت این است. انسان برای هر یک از قوا و شؤون زندگی انسانی، تکلیفی چه واجب و چه مستحب، دارد و هر کدام هم مراتبی دارد. گاهی، و به عبارت بهتر، بسیاری از اوقات این‌ تکالیف در عمل تزاحم پیدا می‌کنند. ما باید سعی کنیم، در‌باره هر یک به‌گونه‌ای رفتار کنیم که به دیگری ضرر نزند و حق آن دیگری تضییع نشود. حد وسط معقول این است.

    تعیین‌کننده‌های حد وسط

    اما چه کسی این را تعیین می‌کند؟ باید گفت: تا آن‌جایی که عقل می‌فهمد، عقل تعیین‌کننده است و آن‌جایی که عقل به آن راهی ندارد، باید ببینیم خدا و پیغمبر چه فرموده‌اند. بنابراین، حد وسط می‌تواند به عنوان یک اصل کلی مطرح باشد؛ اما با این تفسیر. این تصور اشتباهی است که مقدار هر چیزی که برای بشر از نظر عدد، کمیت و وزن ممکن است را بسنجیم و آن‌گاه حد وسطش را به‌عنوان حد مطلوب بیان کنیم. انسان در هر بعدی از ابعاد زندگی‌اش باید آنچنان در جهت تکاملش قدم بردارد و کار کند که ضرر به ابعاد دیگر نزند. حال، آن حد وسطی که باعث می‌شود همه ابعاد انسان امکان تکامل پیدا کنند را گاهی عقل به ما نشان می‌دهد و گاهی دستور شرع.

    اگر آدم صبح تا شب درس بخواند، برای زنده‌بودن باید چه کار کند؟ بالاخره، انسان اگر زندگی نکند، ازدواج نکند و خانواده نداشته باشد، نسلش منقرض می‌شود. نیازهای غریزی انسان باید تأمین شود. چون در غیر این‌ صورت اگر تأمین نشود به کارهای دیگرش ضرر می‌زند. باید حد وسطی در این‌جا رعایت شود. بنابراین نظریه وسطیت می‌تواند به عنوان یک قاعده کلی مطرح باشد، البته با شرطی که بیان شد.
    منبع: رجانیوز

    در بیان ویژگی‌های شیعیان از زبان امیر مؤمنان به این جمله رسیدیم: « مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ »؛ سخن گفتنشان صواب و مطابق با واقع است و خطا در آن نیست و نیز، پوشاکشان میانه‌روی است. در این‌جا، شارحین از نظر ادبی گفته‌اند: مبتدا یک مضاف مقدر دارد، یعنی «صفة مَلْبَسِهُمُ الِاقْتِصَادُ ». چون ملبس یعنی پوشاک و اقتصاد و میانه‌روی عنوانی است که از رفتار انسان انتزاع می‌شود. به هر حال، به اعتقاد همه شارحین نهج‌البلاغه، منظور از این‌که پوشاک متقین، شیعیان یا مؤمنین اقتصاد است، یعنی آنان در لباسشان میانه‌روی دارند؛ نه خیلی لباس فاخر و گران‌قیمت می‌پوشند و نه لباس‌های پاره و کثیف و پست. کلمه اقتصاد در لغت عربی معانی متعددی دارد؛ ولی همة اهل‌ لغت اتفاق دارند که در این‌جا، مصداق کلمه اقتصاد؛ یعنی اعتدال و میانه‌روی. منظور از اقتصاد در قرآن کریم و در عبارت « وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ »1، یعنی کسانی که در حالت اعتدال هستند و افراط و تفریط ندارند. همان‌طور که بیان شد، میانه‌روی در لباس، یعنی این‌که از لحاظ ارزش، لباس معتدلی بپوشد.

    نکته‌ای این‌جا است که این حالت اعتدال در لباس و چیزهای دیگر از شؤون زندگی، نسبت به افراد و گروه‌های مختلف در شرایط مختلف زمانی و مکانی تفاوت می‌کند. این‌گونه نیست که همیشه نوع، جنس یا قیمت لباس ملاک اقتصاد و اعتدال باشد. این‌که فقها در مواردی می‌فرمایند بر حسب شؤون، واقعیتی است که در همه‌جا باید رعایت شود.

    عرف در گذر زمان

    یک مثال ساده: در زمان پیامبر اعظم(ص) خانه‌ها از خشت و گل ساخته می‌شد و معمولاً سقف آن را هم از چوب‌های خرما می‌پوشاندند. مسجد النبی هم به این ترتیب ساخته شد. در بعضی از روایات هست که گچ‌کاری کردن خانه‌ها در آن زمان جزو تجمل و نوعی خروج از حالت اقتصاد و میانه‌روی محسوب می‌شد. به بیان امروزی، خانه‌هایی که گچ‌کاری می‌شد، طاغوتی به حساب می‌آمد، چون خانه‌های عموم مردم از خشت و گل بود و گچ‌کاری نداشت.

    سال‌ها پیش در قم، دیوار خانه‌ها از خشت بود یا لایه‌ای از آجر داشت. اما امروز در همین قم، خانه‌ای که دیوار آجری نداشته باشد، نیست. هم‌چنین، در این شهر استفاده از پنکه در تابستان عمومیت نداشت. یکی از علما و بزرگان نقل می‌کردند: ما تازه ازدواج کرده بودیم که پنکه‌ای کوچک به عنوان هدیه برای ما آورده بودند. یکی از اساتید به منزل ما تشریف آوردند و ما برای ایشان پنکه را روشن کردیم. ایشان به صورت اعتراض‌آمیزی گفتند: با بادبزن دستی هم می‌شود خنک شد! در واقع، منظور ایشان این بود که چرا از پنکه استفاده می‌کنید؟ در آن زمان استفاده از پنکه یک کار تجملی به حساب می‌آمد. اما امروزه ملاحظه می‌کنید که در فقیرترین خانه‌ها، یخچال وجود دارد و کمتر خانه‌ای است که کولر نداشته باشد. بر این اساس، می‌توان گفت: حالت اعتدال یک امر نسبی است. در گذشته اعتدال یک معنا داشت و اکنون معنای دیگری دارد. حتی برای پرداحت زکات نیز زمان مؤثر است. در گذشته، فقیر کسی بود که توانایی تهیه یک تکه نان را نداشت و نمی‌توانست یک خانه گلی هم اجاره کند. اما امروز اگر کسی نتواند برای خانه‌اش یخچال بخرد، فقیر است و باید به او زکات بدهند؛ چراکه امروزه یخچال از لوازم عادی زندگی است. آنچه یک زمان نشانه تجمل بود، اکنون از لوازم عادی زندگی است.

    عرف و شأن اجتماعی انسان

    بنابراین، اعتدال در رفتار، در پوشیدن لباس، در انتخاب وسایل خانه و ساختمان، به حسب شرایط زمان و مکان متفاوت است. باید عرف زمان را در نظر گرفت، یعنی آنچه بیشتر مردم برایشان میسر است، آن حالت اعتدال است. بر این اساس، پایین‌تر از آن کاستی و بیشتر از آن هم زیاده‌روی است. در این میان، طلبه‌ها غیر از تجار درجه یک شهر یا کشور هستند. هر یک برای خود عرفی دارند که با هم متفاوت است. توجه داشته باشید: مپنداریم برخی از روایات یا بعضی تعابیر که در کتاب‌های فقهی و رساله‌ها آمده است، همواره ثابت است و قابل تغییر نیست. آنچه قابل تغییر نیست؛ اصل حکم شرع است، اما مصادیق عرفی در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون تفاوت می‌کند. بنابراین، وقتی می‌فرماید: « مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ »؛ باید در نظر داشته باشیم که انسان در جامعه به حسب عرف خاصی در جرگة گروهی به حساب می‌آید که زندگی آن گروه دارای حد متوسطی است. به عبارتی، حد متوسط آن گروه‌، اعتدال است. حال، وقتی که می‌گویند در انفاق، در هزینه کردن یا در لباس پوشیدن و تهیه اسباب منزل، اقتصاد و میانه‌روی را رعایت کنید، یعنی آن چیزی که عرف و مقتضای گروه اجتماعی شما است رعایت شود. پس، به حسب آن عرف باید افراط و تفریط نباشد. درست است که در این فراز، سخن از میانه‌روی در لباس است و فرموده‌ است: در پوشاک آنان رعایت اقتصاد و اعتدال می‌شود و افراط و تفریط نمی‌کنند؛ ولی بی‌تردید، این واژه «ملبس» فقط به پوشاک اختصاص ندارد؛ بلکه در خوراک نیز این‌گونه است. خوراک ممکن است هم بسیار گران‌قیمت باشد و هم می‌تواند ساده و در سطح توان مالی افراد باشد. برای مثال، در بعضی از رستوران‌های شهرهای بزرگ، هزینه یک وعده غذا، مبلغی معادل 80 هزار تومان است؛ حال آن‌که ممکن است این مبلغ برای یک فرد عادی پول غذای یک ماهش باشد. در این صورت اگر طلبه‌ای بخواهد از آنان سرمشق بگیرد، اقتصاد را رعایت نکرده است. البته توجه داشته باشیم، معنای این دقت این نیست که ما سرشماری کنیم و ببینیم در شهر حداقل‌ها و حداکثرها چه اندازه است و آن‌وقت، حد وسط آن‌ها می‌شود اقتصاد. همین‌طور که بیان شد، اعتدال و اقتصاد نسبت به افراد گروه‌ها، شرایط اجتماعی و زمان و مکان تفاوت می‌کند. در اینجا است که فقها می‌فرمایند بر حسب شؤون طرف.

    میانه‌روی در انفاق

    اکنون مسأله این‌جا است: ملاک این‌که آدم میانه‌روی کند، چیست؟ قرآن کریم درباره اعتدال در دو مورد سخن گفته‌است، یکی خطاب به پیغمبر(ص) است و دیگری در مقام اوصاف عباد الرحمن، آمده است.

    در سوره اسراء خطاب به پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: «وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»2. این‌جا در مقام انفاق به دیگران است. تعبیر « وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ »؛ تعبیری ادبی و زیبا است، یعنی دستت را به گردنت نبند! این تعبیر، نهایت گرفتگی و امساک را می‌رساند، یعنی انسان نه تنها مشتش را باز نمی‌کند؛ بلکه آن را به گردنش می‌بندند. خداوند متعال به پیامبر خویش می‌فرماید: رفتارت در صرف کردن مال این‌گونه نباشد که دست بسته باشی، چراکه برای انفاق، آدمی ابتدا باید دستها را از بند غل و زنجیر باز کند.

    اما در ادامه می‌فرماید: « وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ »؛ گشاده‌دستی بسیار هم نکن؛ چراکه اگر این‌گونه باشی، یعنی هر چه داری انفاق کنی، پشیمان خواهی شد. یعنی اگر در ابتدا هر آنچه را که داشتی به دیگران انفاق کنی، ممکن است کسی دوباره به کمک تو محتاج شود و تو دیگر هیچ نداشته باشی. گفتنی است که شأن نزول این آیه شریفه، چنین حادثه‌ای بوده است.

    پیداست که این آیه شریفه، افراط و تفریط را نفی می‌کند. حالت تفریط نداشته باش، یعنی برای انفاق و خرج کردن دست بسته مباش و گشاده‌دستی بسیار هم نکن. در اوصاف عبادالرحمن نیز در سوره فرقان می‌فرماید: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا »3؛ بندگان شایسته خدا کسانی هستند که وقتی خرج یا انفاق می‌کنند، زیاده‌روی نمی‌کنند. گفتنی است در این آیه شریفه، تعبیر اسراف آمده است. عبارت: وَلَمْ یَقْتُرُوا بیان‌گر اعتدالی میان حالت تنگ‌دستی و گشاده‌دستی است. بنابراین آشکار است که قرآن روی مسأله اعتدال و میانه‌روی اهتمام خاصی دارد؛ به خصوص در مقام خرج کردن، چه برای خود و چه در امر انفاق کردن به دیگران.

    اسلام و اعتدال

    در بعضی از روایات حالت اعتدال مدح، و افراط و تفریط مذمت شده است. گاهی افراط و تفریط در عقاید است، گاهی در اخلاق و رفتار و حتی گاهی در عبادت است. در اصول کافی‌ بابی است درباره عبادات، به نام «باب الاقتصاد فی العبادة»، ائمه اطهار(ع) به شاگردانشان سفارش می‌کنند که حتی در عبادت هم میانه‌روی کنید. عبادتی را به خودتان تحمیل و در انجام آن زیاده‌روی نکنید تا از کارهای دیگر باز بمانید.

    نکته این‌جاست در فرهنگ اسلامی، مسأله اعتدال، به عنوان اصل و یک معیار برای شناختن خوب و بد است: « لَا یُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً »4؛ جاهل یا اهل افراط است یا اهل تفریط و مؤمن آگاه همیشه رعایت اعتدال می‌کند.

    در میان دو نامطلوب!

    اکنون کلام در این است این اصل کلی، آیا در همه‌جا صادق است؟ و معنای آن چیست؟ بسیاری از کتاب‌های اخلاقی در مقام تمییز اخلاق فاضله از اخلاق رذیله، گفته‌اند: همیشه میان دو خلق نامطلوب، یک خلق مطلوب داریم. برای مثال، «عفت» یک خلق ممدوح است میان «شرف» و «خمودی». اگر کسی دنبال شهوات و امیالش باشد، دچار افراط است و اگر به هیچ‌روی به خواسته‌های غریزی خود توجهی نکند، ازدواج نکند، در زندگی خانوادگی حق همسرش را اداء نکند، در خوراکش همانند مرتاضین عمل کند، تفریط و مذموم است. میانة این دو رفتار «عفت» نام دارد. حال، این «عفت» یا در خوراک است یا در ارضای سایر غرایز. مثال دیگر «شجاعت» است که حد وسطی میان «تهور» و «جبن» است. اگر انسان بسیار بی‌باک باشد و در هر معرکه‌ای ماجراجویی کند، حالت «تهور» است. اگر هم آن‌قدر ترسو باشد که جرأت اقدام به هیچ‌کاری نداشته باشد، حالت «جبن» است و نامطلوب. حال آن‌که «شجاعت»، یعنی این‌که انسان نه آن‌قدر متهور و بی باک باشد و نه آن‌قدر جبان و ترسو.

    بسیاری از کتاب‌های اخلاقی بر همین اساس مشی شده است. به ‌نظر می‌رسد اصل آن را از نظام اخلاقی یونان گرفته باشند. در میان فیلسوفان، کسی که به این مسأله اهمیت می‌داد، ارسطو بود. وی حد وسط بین صفات را ملاک خوبی، و افراط و تفریط را مذموم می‌دانست.

    یک مناقشه

    پرسش این است: آیا این اعتدالی که ما در آیات و روایات داریم، مؤید همان اصلی است که ارسطویی‌ها گفته‌اند و بسیاری از علمای اخلاق ما آن ‌را اتخاذ کرده‌اند یا این دو اصل با هم تفاوت دارد؟ این معنا که ملاک خوبی حد وسط بودن است، توسط بسیاری از فیلسوفان دیگر مورد مناقشه قرار گرفته است. برای مثال، اگر در امر علم‌آموزی بگوییم حد وسط آن خوب است؛ ابتدا باید ببینیم انسان چقدر می‌تواند علم بیاموزد. سپس، حد وسط آن را بگیریم و بگوییم اگر از این کمتر و بیشتر علم بیاموزی بد است. این امر هیچ دلیلی ندارد. هرچه بیش‌تر علم بیاموزی بهتر است. هم‌چنین، دربارة عبادت خدا، این‌طور نیست که بگوییم یک انسان چقدر می‌تواند عبادت کند، آن وقت حد وسطش را در نظر بگیریم. امیرالمؤمنین در شبانه‌روز هزار رکعت (و طبق بعضی از روایات، 500 رکعت) نماز می‌خواند. حال، بگوییم 500 رکعت نماز خواندن در شبانه‌روز حد افراط است و تفریط آن هم این است که آدم تارک الصلوة باشد. پس، حد وسطش خواندن 250 رکعت نماز در شبانه‌روز است؟! آیا معنای وسط این است؟ یا دربارة ثروت، به‌راستی آدمی چقدر می‌تواند ثروت داشته باشد. در این دنیا، آدم‌هایی هستند که ثروتشان با آنچه در ذهنمان می‌گنجد، قابل مقایسه نیست. آیا حد وسط ثروت‌اندوزی این است که نه میلیاردها ثروت داشته باشد که پولش را پارو کند و نه هشتش گرو نهش باشد؟ آیا اعتدال در ثروت‌اندوزی این است که دست‌کم دو میلیاردی در حساب بانکی‌اش موجود باشد؟ منظور از حد وسط چیست؟ بسیاری به این نظریه حد وسط اشکال کرده‌اند و گفته‌اند: این نظریه کلیت ندارد. یا در امر سلامتی و قدرت بدن نیز این امر مصداق دارد. برای مثال، در دنیا هم پهلوانان و قهرمانان برجسته‌ای وجود دارند و هم افراد ضعیف و ناتوانی. آیا حد وسط این می‌شود که هر آدم باید 120 کیلو وزن داشته باشد؟ پیداست که این‌ها ملاک نیست. پس، آن‌ حد وسط که در قرآن و حدیث داریم، ملاکش چیست؟ و چرا حد وسط را ملاک قرار داده است؟

    ابعاد چندگانه انسان

    معنای صحیح و ملاک معقولی که می‌شود مطرح کرد این است که آدمیزاد موجودی ذو ابعاد است. اگر فقط یک بعد داشتیم، برای مثال، اگر فقط بعد روحانیت و معنویت داشتیم، آن‌گاه فرشته می‌شدیم و دیگر آدمیزاد نبودیم. و اگر تنها بعد ما در جهات مادی و حیوانی بود، حیوان می‌ماندیم. امتیاز آدمیزاد بر سایر موجودات این است که ابعاد مختلفی دارد. از نظر تشریع و تکالیف شرعی هم ما انواعی از وظایف را در زندگی داریم. این‌گونه نیست که وظیفه آدم فقط در یک خط باشد. با این‌که ما نماز را بهترین عبادت می‌دانیم و حتی در اذان و اقامه هم می‌گوییم «حی علی خیر العمل»؛ اما آیا می‌شود آدمی درس نخواند، جهاد نکند، حج نرود و سایر عبادات را انجام ندهد و فقط صبح تا شب نماز بخواند؟ مسلم است که این امر درست نیست، برای این‌که آدمیزاد یک‌بعدی نیست که فقط با نماز وجودش کامل شود. ابعاد دیگری هم دارد. لذا در کنار امر به نماز امر به انفاق هم داریم: « لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ »5؛ نماز خواندن در شبانه‌روز، جای انفاق را پر نمی‌کند. بعد دیگر انسان این است که باید چیزی را انفاق کند. امر به معروف، نهی از منکر، نماز، روزه و انفاق، جای همدیگر را نمی‌گیرند. دربارة امر به معروف، در بعضی روایات داریم که از اهم واجبات است. اما آیا می‌شود که انسان به‌جای نماز فقط امر به معروف کند؟ صبح تا شب فقط توی کوچه و بازار، هر جا منکری می‌بیند، نهی کند و چون وقت نماز شد، بگوید کار واجب‌تر دارم و باید امر به معروف کنم؟ آدمیزاد یک موجود چند بعدی است و تعداد ابعادش هم قابل شمارش نیست.

    حد وسط معقول

    ما باید به عنوان یک تکلیف واجب درس بخوانیم (که شاید برای بسیاری از ما واجب متعین باشد). اما این به معنای آن نیست که نماز نخوانیم و به‌جای آن فقط درس بخوانیم. پس، باید برای هر یک از این ابعاد، حدی در نظر گرفت. وقتی را که ما صرف نماز می‌کنیم، باید محدود باشد. تمام روز را نمی‌شود صرف نماز کرد، چون آدمی از تکالیف دیگرش باز می‌ماند. تمام سال را نمی‌شود روزه گرفت. باید برای تکالیفی که انسان دارد، به حسب شؤون و ساحت‌های مختلف زندگی و ابعاد وجودی انسان، تقسیماتی را انجام داد. معنای تقسیم این نیست که همه را به حد مساوی تقسیم کنیم. یعنی، هر مقدار ساعتی که برای نماز می‌گذاریم، همان مقدار را برای درس خواندن اختصاص دهیم و همان میزان را برای معاشرت با همسر و تربیت فرزند. این‌گونه صحیح نیست. اشخاص، شغل‌ها، مسؤولیت‌ها و موقعیت‌های اجتماعی افراد با هم تفاوت می‌کنند. تقسیم‌بندی برای یک کارگر کارخانه، کشاورز، دانشجو یا یک طلبه تفاوت می‌کند. هر کدام از این‌ها سهمی در تکامل انسان دارد که اگر از حدش تجاوز کند به ابعاد دیگر ضرر می‌زند. حد وسط این است: آن حدی که مزاحم تکالیف دیگر، به خصوص تکالیف اهم نمی‌شود، رعایت شود. معنای معقولی که می‌توان برای وسطیت به عنوان امری بین افراط و تفریط مذموم در نظر گرفت این است. انسان برای هر یک از قوا و شؤون زندگی انسانی، تکلیفی چه واجب و چه مستحب، دارد و هر کدام هم مراتبی دارد. گاهی، و به عبارت بهتر، بسیاری از اوقات این‌ تکالیف در عمل تزاحم پیدا می‌کنند. ما باید سعی کنیم، در‌باره هر یک به‌گونه‌ای رفتار کنیم که به دیگری ضرر نزند و حق آن دیگری تضییع نشود. حد وسط معقول این است.

    تعیین‌کننده‌های حد وسط

    اما چه کسی این را تعیین می‌کند؟ باید گفت: تا آن‌جایی که عقل می‌فهمد، عقل تعیین‌کننده است و آن‌جایی که عقل به آن راهی ندارد، باید ببینیم خدا و پیغمبر چه فرموده‌اند. بنابراین، حد وسط می‌تواند به عنوان یک اصل کلی مطرح باشد؛ اما با این تفسیر. این تصور اشتباهی است که مقدار هر چیزی که برای بشر از نظر عدد، کمیت و وزن ممکن است را بسنجیم و آن‌گاه حد وسطش را به‌عنوان حد مطلوب بیان کنیم. انسان در هر بعدی از ابعاد زندگی‌اش باید آنچنان در جهت تکاملش قدم بردارد و کار کند که ضرر به ابعاد دیگر نزند. حال، آن حد وسطی که باعث می‌شود همه ابعاد انسان امکان تکامل پیدا کنند را گاهی عقل به ما نشان می‌دهد و گاهی دستور شرع.

    اگر آدم صبح تا شب درس بخواند، برای زنده‌بودن باید چه کار کند؟ بالاخره، انسان اگر زندگی نکند، ازدواج نکند و خانواده نداشته باشد، نسلش منقرض می‌شود. نیازهای غریزی انسان باید تأمین شود. چون در غیر این‌ صورت اگر تأمین نشود به کارهای دیگرش ضرر می‌زند. باید حد وسطی در این‌جا رعایت شود. بنابراین نظریه وسطیت می‌تواند به عنوان یک قاعده کلی مطرح باشد، البته با شرطی که بیان شد.
    منبع: رجانیوز


    نظرات دیگران ( )